سلام خدمت شما خواننده گرامی
همیشه خوبه انسان اهل تفکر باشه و کمی زیاد به هدف از زندگیش دقت کنه.
این متن کوتاه رو باهم بخونیم...
صاحب دلى ، براى اقامه نماز به مسجدى رفت . نمازگزاران ، همه او راشناختند؛ پس ، از او خواستند که پس از نماز، بر منبر رود و پند گوید .پذیرفت .
نماز جماعت تمام شد . چشم ها همه به سوى او بود. مرد صاحب دل برخاست و بر پله نخست منبر نشست . بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود. آن گاه خطاب به جماعت گفت :
مردم !هرکس از شما که مى داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد، برخیزد! کسى برنخاست .
گفت : حالا هرکس از شما که خود را آماده مرگ کرده است ، برخیزد! باز کسى برنخاست .
گفت : شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید؛ اما براى رفتن نیز آماده نیستید
عشق الهی نوشت: چ عرض کنم که حرفی برای گفتن ندارم :(
تاریخ : چهارشنبه 93/1/20 | 12:13 صبح | نویسنده : عشق الهی | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.